حکایتی خواندنی از امام رضا علیه السلام

میلاد امام رضا (ع) مبارک باد.

این واقعه نشانی از تواضع امام دارد.

زمانی که امام رضا علیه السلام به عنوان ولیعهد در خراسان بود آشکار است که تا چه اندازه موقعیت سیاسی داشت. ایشان به عنوان جانشین خلیفه وقت شناخته می‌شدند و طبیعی بود که مردم سخت به آن حضرت احترام می‌گذاشتند...

اما همین امام بنا به روایتی که ابن شهر آشوب، نویسنده مشهور شیعه در قرن ششم به نقل از یعقوب بن اسحاق نوبختی روایت کرده است به گونه‌ای وارد حمام نیشابور شد که حاضران متوجه نشدند آن حضرت دارای چنان مقامی است. ابن شهر آشوب می‌نویسد: حضرت رضا علیه‌السلام وارد حمام شد. یکی از کسانی که حاضر بود ـ و ایشان را نمی‌شناخت ـ از آن حضرت خواست تا دلاکی او را کرده و به اصطلاح امروزه کیسه او را بکشد. حضرت درخواست او را پذیرفت و مشغول کار شد. برخی که امام را می‌شناختند، آن مرد را درباره امام رضا علیه السلام آگاه کردند و او مشغول عذرخواهی شد. با این حال امام به او آرامش داده و همچنان به دلاکی او مشغول بود.

منبع:

مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص412.

 

 

اظهار شوق

روی تـو کس ندید و هزارت رقیب هست

در پـرده‌ای هنـوز و صـدت عندلیـب هسـت

 

مُـردیـم از فـراق تـو ای عیـسـیِ زمـان

آیا زخـوانِ وصـل تو ما را نصیب هست؟

 

هرجا روم از توکه ـ دور از تو کس مباد ـ

لیکــن امیـدِ وصل تو ام عنقریب هسـت

 

دوری زخدمت تو زنقصانِ شوق ماست

دردا که درد نیست و گرنه طبیب ‌هست

 

اظهار شوق‌ این‌ همه‌ از «فیض» هرزه ‌نیست

هم قصة غریب و حدیث عجیب هست

 

ملامحسن فیض کاشانی

 

دیدار

عمری گذشت و عشق تو از یاد من نرفت
دل ، همزبانی از غم تو خوب تر نداشت
این درد جانگداز زمن روی برنتافت
وین رنج دلنواز زمن دست برنداشت

تنها و نامراد در این سال های سخت
من بودم و نوای دل بینوای من
دردا که بعد از آن همه امید و اشتیاق
دیر آشنا دل تو ، نشد آشنای من

از یاد تو کجا بگریزم که بی گمان
تا وقت مرگ دست ندارد ز دامنم
با چشم دل به چهره خود می کنم نگاه
کاین صورت مجسم رنج است یا منم ؟

امروز این تویی که به یاد گذشته ها
در چشم رنجدیده من می کنی نگاه
چشم گناهکار تو گوید که ” آن زمان
نشناختم صفای تورا “ – آه ازین گناه !

امروز این منم که پریشان و دردمند
می سوزم و ز عهد کهن یاد می کنم
فرسوده شانه های پر از داغ و درد را
نالان ز بار عشق تو آزاد می کنم .

گاهی بخوان ز دفتر شعرم ترانه ای
بنگر که غم به وادی مرگم کشانده است .
تنها مرا به ” تشنه طوفان “ من مبین
ای بس حدیث تلخ که ناگفته مانده است .

گفتم : ز سرنوشت بیندیش و آسمان
گفتی : ” غمین مباش که آن کور و این کر است “ !
دیدی که آسمان کر و سرنوشت کور
صدها هزار مرتبه از ما قوی تر است ؟

فریدون مشیری

شیطان در فریب زنان...

روزی شیطان نزد رسول اکرم ( ص) آمد و حضرت از او چند سوال نمود و او هم جواب داد . پیامبر (ص) فرمود : رفیقان تو کیستند ؟ شیطان گفت : دروغگویان ، غمّازان و زنان . پیامبر ( ع ) فرمود : دام تو چیست ؟ گفت : زنان . به وسیله اینان مردان را از راه مستقیم بیرون می برم و خود زنان را با مکر و حیله و دلسوزی به کارهای ناشایست وادار می کنم و به این وسیله، جهنّمی می نمایم .

حضرت فرمود : چه تعداد از زنان فرمانبردار تو هستند و از تو پیروی می کنند . عرض کرد : ای رسول خدا ( ص ) ! آن اندازه زیادند که قابل شمارش نیستند . ممکن است از هزاران زن فقط یکی از من اطاعت نکند و بقیه گوش به فرمان منند و مایه دلگرمی و امید من هستند . حضرت پرسید : تا کنون بر چند زن غلبه نکرده ای و نتوانسته ای بر آنان در فریبت موفّق شوی ؟

گفت : ای رسول خدا ( ص ) ! تا کنون بر چهار زن دست نیافتم و آنان نمونه بوده اند .

نخست آسیه ، زن فرعون . او در خانه فرعونی بود که ادّعای خدایی می کرد و یک لحظه به خدای خود کافر نشد و فرعون را به خدایی نپذیرفت و مطیع پیغمبر خود یعنی حضرت موسی ( ع ) بود و در پایان نیز بدست فرعون به شهادت رسید .

دوم مریم ، مادر حضرت عیسی ( ع ) که از روز اول در بیت المقدّس بود و از اول تا آخر عمرش در عبادت بسر برد و دست نامحرمی به او نرسید . خداوند از لطف و عنایت خود بدون شوهر ، حضرت عیسی ( ع ) را به او عنایت فرمود .

سوم خدیجه ؛ همسر و حرم تو . آن زنی که همه ی دارایی خود را به تو سپرد و همه را وقف اسلام و هدف شما کرد و در لحظات دشوار از اسلام و مکتب تو پشتیبانی نمود .

چهارم ، که از همه آنان بهتر و گرامی تر است ، دخترت فاطمه (س) می باشد . در همه دنیا زنی به خوبی و شایستگی ، ایمان ، علم و اخلاق او نیامده است .