روی تـو کس ندید و هزارت رقیب هست
در پـردهای هنـوز و صـدت عندلیـب هسـت
مُـردیـم از فـراق تـو ای عیـسـیِ زمـان
آیا زخـوانِ وصـل تو ما را نصیب هست؟
هرجا روم از توکه ـ دور از تو کس مباد ـ
لیکــن امیـدِ وصل تو ام عنقریب هسـت
دوری زخدمت تو زنقصانِ شوق ماست
دردا که درد نیست و گرنه طبیب هست
اظهار شوق این همه از «فیض» هرزه نیست
هم قصة غریب و حدیث عجیب هست
ملامحسن فیض کاشانی