بدون شرح

بدون شرح 

من از مرگ نمی هراسم
هراس من همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن از بهای آزادی بیشتر باشد ...

«ارنستو چه گوارا دلاسرنا»

خونبها

 خونبها

قسم به بوسه آخر، قسم به تیر خلاص
قسم به خون شقایق، نشسته بر تن داس

قسم به آتش پنهان به زیر خاکستر
قسم به ناله مادر، قسم به بغض پدر

قسم به مشت برادر، قسم به خشم رفیق
قسم به شعله کبریت و قسم به خواب حریق

قسم به بال پرستو، به عطر فروردین
قسم به نبض ترانه، قسم به خاک زمین

که خون‌بهای تو خون سیاه جلاد است
سکوت دامنه در انتظار فریاد است

که خون‌بهای تو اتمام این زمستان است
طنین نام تو در ذهن هر خیابان است

بدون شرح!!!

روزی منصور دوانقی خلیفه جبار عباسی، در محضر امام صادق علیه‏السلام نشسته بود.
مگسی آمد و روی بدن منصور نشست و او را گزید.
منصور آن را رد کرد.
همان مگس بار دیگر آمد و منصور را گزید.
برای چندمین بار مگس بازگشت.
منصور که عاصی شده بود رو به امام صادق علیه‏السلام گفت: خداوند برای چه مگس را آفرید؟
امام بی‏درنگ فرمود: «برای این‏که افراد جبار و متکبر را خوار کند». به این ترتیب امام صادق علیه‏السلام چهره واقعی منصور را به او نشان داد.

امید

امید 

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد   

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت  

روزی که کمترین سرود بوسه است 

و هر انسانی برای هر انسانی برادری است

روزی که مردم دیگر در خانه‌هایشان را نمی‌بندند

قفل افسانه‌ای است و قلب برای زندگی بس است... 

روزی که معنای هر سخن، دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف به دنبال سخن نگردی.  

روزی که آهنگ هر حرف زندگی است تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم.  

روزی که هر لب ترانه‌ای است تا کمترین سرود بوسه باشد.  

روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود  

روزی که ما برای کبوترهایمان دانه بریزیم... 

و من آن روز را انتظار می‌کشم حتی روزی که دیگر نباشم...