نسخه جدید یک شعر کتاب درسی دوران کودکی مان

دو کاج(نسخه قدیم)

در کنار خطوط سیم پیام

خارج از ده ، دو کاج ، روییدند

سالیان دراز ، رهگذران

آن دو را چون دو دوست ، می دیدند

روزی از روزهای پاییزی

زیر رگبار و تازیانه ی باد

یکی از کاج ها به خود لرزید

خم شد و روی دیگری افتاد

گفت ای آشنا ببخش مرا

خوب در حال من تامّل کن

ریشه هایم ز خاک بیرون است

چند روزی مرا تحمل کن

کاج همسایه گفت با تندی

مردم آزار ، از تو بیزارم

دور شو ، دست از سرم بردار

من کجا طاقت تو را دارم؟

بینوا را سپس تکانی داد

یار بی رحم و بی محبت او

سیم ها پاره گشت و کاج افتاد

بر زمین نقش بست قامت او

مرکز ارتباط ، دید آن روز

انتقال پیام ، ممکن نیست

گشت عازم ، گروه پی جویی

تا ببیند که عیب کار از چیست

سیمبانان پس از مرمت سیم

راه تکرار بر خطر بستند

یعنی آن کاج سنگ دل را نیز

با تبر ، تکه تکه ، بشکستند

شاعر: محمد جواد محبت

**********************************************

دو کاج (نسخه ی جدید )

در کنار خطوط سیم پیام ،خارج از ده دو کاج روییدند

سالیان دراز رهگذران ،آن دو را چون دو دوست می‌دیدند

روزی از روزهای پاییزی ،زیر رگبار و تازیانه باد

یکی از کاجها به خود لرزید،خم شد و روی دیگری افتاد

گفت ای آشنا ببخش مرا ،خوب در حال من تأمل کن

ریشه‌هایم ز خاک بیرون است،چند روزی مرا تحمل کن

کاج همسایه گفت با نرمی

دوستی را نمی برم از یاد،

شاید این اتفاق هم روزی

ناگهان از برای من افتاد.

مهر بانی بگوش باد رسید

باد آرام شد، ملایم شد،

کاج آسیب دیده ی ما هم

کم کمک پا گرفت و سالم شد.

میوه ی کاج ها فرو می ریخت

دانه ها ریشه می زدند آسان،

ابر باران رساند و چندی بعد

ده ما نام یافت کاجستان …

شاعر: محمد جواد محبت

مدرسه عشق

مدرسه عشق

در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده ی عشق
آفریننده ماست

مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ
دوزخی دارد – به گمانم -
کوچک و بعید
در پی سودایی ست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست

در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند

و به جز از ایمانش
هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز ، دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند

غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا ، کسی بعد از این
باز همواره نگوید:"هرگز"
و به آسانی هم رنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خلقت خلق

کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم :
عدل
آزادی
قانون
شادی
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم

در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
و بگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما

سی نصیحت زرتشت

سی نصیحت زرتشت

 

   1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
   2.
قبل از جواب دادن فکر کن
   3.
هیچکس را تمسخر مکن
   4.
نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
   5.
خود برای خود، زن انتخاب کن
   6.
به شرر و دشمنی کسی راضی مشو
   7.
تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما
   8.
کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
   9.
از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
  10.
فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
  11.
بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
  12.
سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
  13.
با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
  14.
راستگو باش تا استقامت داشته باشی
  15.
متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
  16.
دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
  17.
معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
  18.
دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی
  19.
مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی
  20.
سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
  21.
روح خود را به خشم و کین آلوده مساز
  22.
هرگز ترشرو و بدخو مباش
  23.
در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند
  24.
اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده
  25.
دورو و سخن چین مباش و نزدیک دروغگو منشین
  26.
چالاک باش تا هوشیار باشی
  27.
سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام رسانی
  28.
اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
  29.
با هیچکس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد
  30.
مغرور و خودپسند مباش، زیرا انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند.

زندگی از دید پائولو کوئیلو

انسان ها  به شیوه هندیان بر سطح زمین راه  می روند !

با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت...

در سبد جلو، صفات نیک خود را می گذاریم و در سبد پشتی، عیبهای خود را نگه می داریم.

به همین دلیل در طول روزهای زندگی خود، چشمان خود را بر صفات نیک خود می دوزیم و فشارها را در سینه مان حبس می کنیم.

در همین زمان بی رحمانه، در پشت سر همسفرمان که پیش روی ما حرکت می کند، تمامی عیوب او را می بینیم .

بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داوری می کنیم، بی آن که بدانیم کسی که پشت سر ما راه می رود به ما با همین شیوه می اندیشد.

                                                                پائولو کوئیلو  


جمله روز :  تو ارباب سخنانی هستی که نگفته‌ای، ولی حرفهایی که زده‌ای ارباب تو هستند. (ضرب‌المثل تازی)